چشم

ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد............ چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد

چشم

ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد............ چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد

مـــــــرگــــــــ

مرگ حقه !

تنها حقی هست که اگر نگیری هم بهت میدن !

 

واقعیت دنیا

چندی است که زیاد به فکر فرو می روم

روزگاری بود حس میکردم تنها راه خوشبختی 

.

.

حال دیگر به این دنیا اعتمادی ندارم

تلاش میکنم

برای دنیای ابدی


گاه گاهی دوست داشتم از زندگی برایم بگویی


اما الان احساس می کنم هم صحبتی در آخرت

فارق از جنسیت و ...احساس های دنیایی بسیار لذت بخش تر است

فکر در هر شنیدن

کاش کمی بیشتر می اندیشیدم

پیش سگ چون لقمه نان افکنی

بو کند آنگه خورد ای معـتنی

او ببینـــــــــــــی بو کند ما با خرد

هـ««م ببوییمش به عقل منتقد

لبیک خدا

آن یکی الله می‌گفتی شبی

تا که شیرین می‌شد از ذکرش لبی

 

گفت شیطان آخر ای بسیارگو

این همه الله را لبیک کو

 

می‌نیاید یک جواب از پیش تخت

چند الله می‌زنی با روی سخت

 

او شکسته‌دل شد و بنهاد سر

دید در خواب او خضر را در خضر

 

گفت هین از ذکر چون وا مانده‌ای

چون پشیمانی از آن کش خوانده‌ای

 

گفت لبیکم نمی‌آید جواب

زان همی‌ترسم که باشم رد باب

 

گفت آن الله تو لبیک ماست

و آن نیاز و درد و سوزت پیک ماست

 

حیله‌ها و چاره‌جوییهای تو

جرب ما بود و گشاد این پای تو

 

ترس و عشق تو کمند لطف ماست

زیر هر یا رب تو لبیکهاست

 

جان جاهل زین دعا جز دور نیست

زانک یا رب گفتنش دستور نیست

 

بر دهان و بر دلش قفلست و بند

تا ننالد با خدا وقت گزند

 

داد مر فرعون را صد ملک و مال

تا بکرد او دعوی عز و جلال

 

در همه عمرش ندید او درد سر

تا ننالد سوی حق آن بدگهر

 

داد او را جمله ملک این جهان

حق ندادش درد و رنج و اندهان

 

درد آمد بهتر از ملک جهان

تا بخوانی مر خدا را در نهان

 

خواندن بی درد از افسردگیست

خواندن با درد از دل‌بردگیست

 

آن کشیدن زیر لب آواز را

یاد کردن مبدا و آغاز را

 

آن شده آواز صافی و حزین

ای خدا وی مستغاث و ای معین

 

نالهء سگ در رهش بی جربه نیست

زانک هر راغب اسیر هرزه نیست

 

چون سگ کهفی که از مردار رست

بر سر خوان شهنشاهان نشست

 

تا قیامت می‌خورد او پیش غار

آب رحمت عارفانه بی تغار

 

ای بسا سگ‌پوست کو را نام نیست

لیک اندر پرده بی آن جام نیست

موعظه

جانور فــــــربه شود لیک از علف
آدمی فربه ز عـــــزست و شرف
 
آدمی فـــــــربه شود از راه گوش
جانور فـــربه شود از حلق و نوش

انسان درونم شدیدا گرسنه است
مدتی است دنبال موعظه می گردم، این جانور را باید تربیت کرد

به گوشم

جانور فــــــربه شود لیک از علف
آدمی فربه ز عـــــزست و شرف
 
آدمی فـــــــربه شود از راه گوش
جانور فـــربه شود از حلق و نوش

گاه گاهی فقط جانور درون خود را فربه می کنم، بهتر نیست قرآن تو برایم از زبان خدا حرف بزنی؟؟؟
آدم درونم نیز گرسنه است؟؟

محبت

ان مع العسر یسرا       

قطعا و یقینا همراه با سختی آسانی است


پس به قول سهراب


زندگانی سیبی است

گاز باید زد با پوست


برایت بهترین آرزو ها را دارم