چشم

ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد............ چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد

چشم

ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد............ چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد

هم‌چو بخـــــــــت و دولتم دلشاد کرد

  هم‌چو سرو و ســـــــــوسنم آزاد کرد

هم‌چو بخـــــــــت و دولتم دلشاد کرد

 

نام من در نامـــــــــــــهء پاکان نوشت
دوزخـــــــــی بودم ببخشیدم بهـشت

 

آه کــــــــــردم چون رسن شد آه من
گشـــــــــت آویزان رسن در چـاه من

 

آن رســـــــــن بگرفتم و بیرون شدم
شـــــاد و زفت و فربه و گلگون شدم

 

در بن چـــــــــــاهی همی‌بودم زبون
در همه عـــــــــالم نمی‌گنجم کنون

 

آفرینـــــــــــــــــــها بر تو بادا ای خدا
ناگـــــــهان کردی مرا از غــــــم جدا

 

گر ســــــــــــر هر موی من یابد زبان
شکـــــــــــــــــرهای تو نیاید در بیان

 

گر تو اهل دل نه‌ای بیدار باش

ای بسا بیدارچشم و خفته‌دل

خود چه بیند دید اهل آب و گل

آنک دل بیدار دارد چشم سر

گر بخسپد بر گشاید صد بصر

گر تو اهل دل نه‌ای بیدار باش

طالب دل باش و در پیکار باش

ور دلت بیدار شد می‌خسپ خوش

نیست غایب ناظرت از هفت و شش

گفت پیغامبر که خسپد چشم من

لیک کی خسپد دلم اندر وسن

شاه بیدارست حارس خفته گیر

جان فدای خفتگان دل‌بصیر

وصف بیداری دل ای معنوی

در نگنجد در هزاران مثنوی

گر تو اهل دل نه‌ای بیدار باش

ای بسا بیدارچشم و خفته‌دل

خود چه بیند دید اهل آب و گل

آنک دل بیدار دارد چشم سر

گر بخسپد بر گشاید صد بصر

گر تو اهل دل نه‌ای بیدار باش

طالب دل باش و در پیکار باش

ور دلت بیدار شد می‌خسپ خوش

نیست غایب ناظرت از هفت و شش

گفت پیغامبر که خسپد چشم من

لیک کی خسپد دلم اندر وسن

شاه بیدارست حارس خفته گیر

جان فدای خفتگان دل‌بصیر

وصف بیداری دل ای معنوی

در نگنجد در هزاران مثنوی

یا مولی

ای که گفتی فمن یموت یرنی

جان فدای کلام شیرینت

کاش روزی هزار مرتبه من

مردمی تا بدیدمت رویت